خوف شلام هویجام شطولین خوبین؟

 

خوف اومدم پارت 8 رو بدم برید ادامه مطلبببببببب 

گذاشتم تو پوشه

 

و با قدم های محکم به سمت اتاق بابام رفتم

 

در رو با شدت باز کردم و گفتم :شلام باباییییی تموم..... که دیدم بابام داره سرخ سفید میشه که به یه مرد

مسن فکر کنم همسن بابام بود ولی خیلی بد شد به مرده نگاه کردم زود تر خودمو جمع کردم و گفتم :(با

حالت جدی) اهم اهم یعنی بابا اصلاح کردم برگه ها رو که مرده زد زیره خنده

مرده :🤣🤣🤣🤣🤣🤣 دختر شیطونی داری تام....... (نقطه ها به علامت خندیدن هستن) خیلی شبه

جوونی هاته....... بیا بشین دخترم (بعد به مبل روبه روی خودش اشاره میکنه)

بابا:خیلی ببخشید گابریل بعد با اخم گفت : همیشه بهش میگم ولی این دختر حرف تو گوشش نمیره

 

من: آب گلومو قورت دادم و گفتم:خیلی ببخشید بابا (در ذهن مری:خدا توکل به خودت بریم خونه چه گلی

به سرم بمالم اخههههههه)

 

گابریل: عیبی نداره دخترم بابات خودش از تو هم شیطون تر بود کسی بهش چیزی نمی‌گفت تام زیادی

بهش گیر نمیدی؟

 

بابا :......

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

.

.

..

..

 

 

 

 

 

 

..

 

.

..

 

 

 

 

 

..

.. 

 

..

 

..

 

..

 

.

.

.

.

..

..

 

.

.

.  

.

.

..

 

..

.

..

..

.

...

.

....

.....

.

 

 

.

.

..

 

 

 

 

 

.

.

.

.

.

 

...

...

.

...

.

 

 

 

 

 

 

 

خوب عزیزان تموم شد

 

لایک و کامنت یادتون نره